حدیث سلسله الذهب چیست؟
ورود امام به نیشابور و بیان حدیث سلسله الذهب مهم ترین واقعه ماندگار این سفراست. در مسیر سفرخراسان حضرت رضا (علیهالسلام) با عبور از شهرهای مختلف به نیشابور رسیدند و با استقبال باشکوه مردم آن شهر روبه رو شدند به گونه ای که دانشمند اهل سنت حاکم نیشابوری شافعی مینویسد: «به هنگام استقبال از امام گروهی گریان و زار بودند وعده ای خود را به خاک می ساییدند و برخی نیز پای اشتر امام را می بوسیدند.»
گزارش حاکم نیشابوری در تاریخ نیشابور خواندنی است. او می نویسد: «وقتی حضرت رضا (علیهالسلام) وارد نیشابور شد، سوار برقاطری خاکستری رنگ بود، در بین راه دو پیشوای حافظ حدیث پیامبر صلی الله علیه وآله ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسی، مهاراستر آن جناب را گرفته و عرض کردند: آقای ما، ای پیشوایی که فرزند ائمه طاهرینی، ای بازمانده نژاد پسندیده، تو را به حق اجداد ارجمندت قسم می دهیم سایبان مهد را یک طرف فرما تا جمال مبارک شما را ببینیم وحدیثی از اجداد خود بیان کن که یادبودی برای ما باشد.
امام استر را نگه داشت وسایبان راکناری زد. چشم جمعیت به جمال انورش روشن شد گیسوان مبارکش شبیه گیسوان پیامبر اکرم صلی اله علیه و آله بود.
تمام طبقات ایستاده محو درتماشای رخسار مبارکش بودند. بعضی با مشاهده آن جناب فریادی از شادی کشیدند، عده ای واله گنه اشک شوق می ریختند از این موهبت [و] هر کدام به طریقی قدردانی می کردند. بعضی از شوق گریبان چاک می زدند و خویش را در خاک می انداختند و لجام استر را می بوسیدند [برخی نیز] گردن برافراشته تا آن جناب را مشاهده کنند تا ظهر به طول انجامید. در این موقع ، نویسندگان و قضات فریاد کشیدند: مردم گوش کنید و حفظ نمایید. فرزند پیامبر را نیازارید [و] ساکت باشید.24 هزار قلمدان خارج شد ، غیر از کسانی که دوات به کار بردند.»
آنگاه امام رضا (علیهالسلام) که در عماری (کجاوه) نشسته بودند، سر بیرون آورده و فرمودند: «از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که گفت: از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که گفت : از پدرم محمد بن علی شیندم که گفت : از پدرم علی بن الحسین شنیدم که گفت: ازپدرم حسین بن علی شنیدم که گفت: از پدرم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که گفت: از پیامبر شنیدم که گفت : از خدای عزوجل شنیدم که گفت: لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛ (لا اله الا الله دژ من است؛ پس هر کس به دژ من درآید از عذاب من ایمن خواهد بود.)
اسحاق بن راهویه گوید «چون کاروان به راه افتاد امام فریاد زدند: بشروطها و أنا من شروطها؛ (با وجود شرطهای آن و من ازشرطهای آنم.)
مقصد این است که اقرار به کلمه توحید هنگامی سبب نجات است که جامعه به دست حاکم الهی اداره شود و حکومت به حق باشد تا مردم بتوانند به حقیقت توحید برسند زیرا حقیقت توحید، پرستش خدای یگانه است بدون هیچ شریکی . این حدیث به سسلسله الذهب ( زنجیر طلا) معروف است، زیرا رجال سند تا حضرت جبرئبل همه از معصومان علیهم السلام هستند: همچنین از احادیث قدسی نیز محسوب می شود: چون گوینده آن ذات اقدس الهی است.
پرسمان رضوی ج3/ محمد باقرپورامینی/ ص77